در سال 1940، آنها در بروکلین مستقر شدند. رجینا در لیلی داچه کار پیدا کرد، کارمندی با مشتری ستاره سینما که به خاطر عمامه هایش معروف بود. ایزادور شروع به کار در آپارتمان جدید خانواده کرد و با ساختن بشقاب های پنجه ایرانی – پوست بره که به هم دوخته شده بود تا یک ورقه خز بسازد – و مرد جوانی به نام جاکوب شاختر معروف به جک را استخدام کرد تا به او کمک کند.
جک و هدا عاشق هم شدند و در سال 1941 ازدواج کردند. او 17 ساله بود و هنوز دبیرستان بود و او 21 ساله بود...