دیمون لیندلهوف و سو هیو در مورد تشویق «مدار کوتاه خلاقانه»

هوگ من خیلی ناامید هستم که کسی به من نه بگوید. وقتی نویسنده‌ها را استخدام می‌کنید، اطرافتان را افرادی راضی می‌کنند، و من متوجه می‌شوم. اما چیزی که ما به دنبال آن هستیم افرادی هستند که به ما کمک کنند تا بهترین نمایش را بسازیم. و گاهی این یعنی به ما گفتن، میدونی چیه؟ من شخصاً فکر نمی‌کنم که کارساز باشد، و به همین دلیل است.

لیندلوف بدترین چیزی که می توانید در مصاحبه به من بگویید این است که من از طرفداران بزرگ کار شما هستم. زیرا یا باعث ایجاد درجاتی از ناراحتی یا نفرت از خود می شود، یا بسیار چاپلوس کننده است و واقعاً خوب است، اما به نوعی با آنچه شما صحبت می کنید مغایرت دارد. آیا این شخص نمی تواند به من بگوید که من یک احمق هستم؟ واقعیت این است که بیشتر اوقات من یک احمق هستم.

هوگ همیشه.

لیندلوف همیشه.

هوگ فکر می‌کنم هر چه بالاتر می‌روی، تمام حس نسبت را از دست می‌دهی. شما دیگر نگران پول نباشید. شما کمتر گرسنه هستید شما در معرض افراد مختلف کمتری قرار می گیرید. سن فقط شما را به شکلی حباب می کند که خوب یا بد از نظر تجربه انسانی محدود کننده است. بنابراین چیزی که در مورد اتاق نویسندگان دوست دارم، و فکر می‌کنم چرا احتمالاً بخش مورد علاقه‌ام از این فرآیند است، ناگهان حس من نسبت به جهان گسترش می‌یابد. الان دارم از چشم هفت هشت نفر میبینمش.

لیندلوف ببینید، در اتاق هایی که من شروع کردم، واقعیت این بود که اساساً افراد سفیدپوست بودند. و بنابراین من اینطور بودم، آه، کاری که شما انجام می دهید این است که فقط از خودتان کپی می کنید. به این ترتیب، تمام این نسخه های مختلف از شما وجود دارد، و لازم نیست وقت خود را برای توضیح چیزها تلف کنید. این منجر به فرهنگ توکنیسم شد که من مسئولیت کامل آن را بر عهده می‌گیرم. در «گمشده»، ما شخصیت‌هایی داشتیم که به زبان کره‌ای صحبت می‌کردند و هارولد پرینو در نقش یک پدر سیاه پوست، بنابراین اینطور بود: احتمالاً باید یک نویسنده سیاه پوست و یک نویسنده کره ای برای قسمت های آنها داشته باشیم. اما، البته، آن نویسندگان افرادی کامل هستند که دیدگاه‌هایی نسبت به سایر شخصیت‌ها نیز دارند.

ایده ای که بعداً مطرح شد – سرپرستی اتاقی که هیچ شباهتی به شما ندارد و تجربه زندگی کاملاً متفاوتی با شما دارد و ممکن است گهگاه بیشتر با آن درگیری داشته باشید – به نظر من کار بهتر و جالب تری انجام داد.

هوگ متوجه شده ام که کار من به عنوان مجری برنامه بیشتر این است که بگویم: به اندازه کافی خوب نیست اما با لبخند بگویم چه می توانیم بکنیم؟ چگونه آن را جلو ببریم؟

لیندلوف فکر می‌کنم وقتی چیزی را تولید می‌کنید، بر خلاف نوشتن، این کار ساختن است. مثلاً اگر رمان نویس هستید، مطمئن باشید که در حال ساختن یک رمان هستید. اما بعد می گویید اکنون، جاناتان فرانزن، «اصلاحات» را در یک سریال تلویزیونی نمایش دهیدو تبدیل به یک مجموعه مهارت کاملاً متفاوت می شود. این مستلزم فداکاری و سازش روزانه و مداوم از سوی افرادی است که لزوماً به آن عادت ندارند. هر روز، هر ایمیلی که دریافت می کنیم نسخه ای از آن است، می دانم که می خواستی این کار را انجام دهی، اما در عوض چطور؟ اگر همیشه می گویید بله، پس برای چه چیزی آنجا هستید؟ جایی که پاشنه های خود را در آن حفر می کنید کجاست؟ برای کسی خارج از بدن ما خودسرانه به نظر می رسد، اما ما باید چیز دلخواه را بپذیریم و آن را ضروری جلوه دهیم.